خسته تر از آنیم



هرکس که رسد بر دل ما زخم زند و انوقت رود که دیگر نتوانم به گریستن یا مردن دهم جان

اینک که چنین متن کنم بر جگر گاغذ ها

اینکم خسته تر از انم که به سوگندی که خوردم بکنم من وفا

تلخی این همه زخم در انست که من ساده ترینم

و به خیال خودشان من به یاد نخواهم داشت این همه زخم را.

گفته بودم؟ گفتم بودم که شبی یار که به جانم عزیز تر بود از بر میخانه چشمم بگذشت؟

وای

چه دقایق که شیرین تر از جان بود

دل از من مهلتی چند بخواست که ز جا در برود و به معشوق رسد که منه ساده چنان زخم خوردم نتوانستم که دهم رخصتش

همان بس که به سوگند هاشان نکردند وفا.

 

دیــــــ\نdiyan


منحنی قلب من تابع ابروی توست

خط مجانب بران کمند گیسوی توست

 

حد رسیدن به تو مبهم و بی انتهاست

بازه تعریف دل در حرم کوی دوست

 

چون به عدد یک تویی من همه صفر ها

انچه که معنی دهد قامت دلجوی توست

 

گرمی جان بخش او جزعی از ان خوی توست

بی تو وجودم یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست

پروفسور هشترودی

دیــــ/ن


من به وبسایت های خیلی از طراحان معروف سایتها در ایران سر زدم

یه سوال برام پیش اومدچرا اونا که ادعا میکنن طراحی وبشون خوبه چرا وب سایت خودشون انقدر ساده و داغون به نظر میرسه؟

 

لطفا اگه کسی چیزی راجع به این موضوع میدونه بهم توضیح بده

 

 

 


با خود می گویم من که دلم پر است چنان خسته ام که نای بحث ندارم مدارا می کنم

لبخند ملیحی میزنم

سکوت هویداگر انقلاب درونم شده

چنان صدای سکوتم دلخراش است که دگر نه رفیقی نه دوستی نمانده

شب که شد یاذ سیاهی افتادم یادم امد ان سال و سال قبل و قبل تر ان هم دردی به دوش می کشم

با خودم درگیرم

افسردگی شاید خوبم نکند اما حالا او تنها خواهان من شده

نای گفتن ندارم دگر،فکر میکنید ناز خلق می کنم/؟

تمام که شه حرفهایم در سکوت گریه میکنم،

درد سکوت از گریه بیشتر است.

دفترم خیس شد از اشک چشمانم

خواستم از هوایم بنویسم ،که خدا هوایم را دارد

دمش گرم که.که مثل من نیست

مثل من که تا حالم بد میشود ، انان که هوایم دارند را ازرده میکنم.

افسوس که دگر پل ها اندرون اب غلط غلطان به ته دره نا امیدی می روند.

حاشا که فکرتان رود که خود شکسته باشد.

من،خود خشم میخرم،به دیگران تحمیل میکنم

گریه می کنم اری شاید تو دوای من را می شناسی

سکوتم را می فروشم هر چه دارم اینست که خدایم داده

می فروشم تا خم به کمر برسد وز درد نیز بگذرد ، شاید شایسته زندگی نباشم کهبا خود می گویم و لا خود می گویم و تا فراموشی خود با خود می گویم که تمام است

فصل پاییز شد و من به همگان در ترکم.

احساسش چه سخت است که من درگیر بی موالاتی عهد بندان دل شکنانی که به فراق من کرده اند دل خوش.چه سود دارد؟دل شکن دل می شکن از بهر بی احساسی

دل من نازکترین است نشوید خسته ز کارش که بی پروا می شکند.

دیــــا/نb.z

11/6/98

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها